محل تبلیغات شما



امشب از بی خوابی نهایتا به سرم زد که بیام اینجا. امروز جمعه رو کلا تو خونه بودم . بعد صبونه و نزدیکای ظهر دوباره خوابیدم .خوب هم خوابیدم. از یه طرف در اثر همین خواب طی روز و از طرف دیگه هم ذهن مغشوش از همه چی نذاشته تا الان بخوابم.

حدود چهل سال از عمرم گذشت و هنوز به ثباتی برای چگونه زیستن باقی عمرم نرسیدم. عدم اطمینان از آینده تصمیم گیری رو سخت کرده. 

آدم نمیدونه کار جدیدی رو برنامه ریزی کنه مثل شروع دامداری ، فروشگاه پوشاک بچه بالا شهر تهران، سرمایه گذاری تو بورس، طلا، دلار ؟؟؟همه مجهولن و صدالبته من هم به اندازه هیچ کدوم از اینایی که گفتم تامین مالی مورد نیاز رو نتوانم. !

فکر پس دادن پول پیش خونه کرج . همچنین خونه گنبد !  تعمیر شون. نگر داشتنشون و یا فروختنشون. 

اینا درگیریهای ذهنی منه بجز درگیریهای کاری شرکت و دردسرهاش. شغلم هم مزخرفه .

درگیری تحصیل بچه ها. اینکه مدرسه عادی برن یا . ، کلاس ورزشیشون، یادگیری زبانشون، یادگیری موسیقی و نقاشی شون و .

قیمتهای همه چی هم که صعودی است بصورت روزانه و من همچنان کارمندی هستم که هر روز فاصله سطح زندگیم از یک زندگی حداقلی هم فاصله میگیرد.

گاهی میگم کاش بتونم همه اینایی که گفتم رو بیخیال بشم و هر آنچه هم که دارم رو خرج رفتن بکنم. برای اینکار هم فرصتی باقی نمانده . بدبختی اینکه هنوز برای این هم نمیتوانم تمرکز کنم و جرات ریسک داشته باشم.

 

احساس اولیه پیری هم این چند روزه بر من غلبه کرده. 

هئیییییییییی


40 سال در این دنیا زیسته ام . آدمی هر چقدر که پیش می رود تجاربی در زمینه های گوناگون کب می کند که این تجارب آنقدر ارزنده هستند که هیچ جور دیگر نمی شد آنها را کسب کرد. پدر علم تئوریک را هم که درآورده باشی نمی توان نتایجی را یافت که از تجربه حاصل شده باشد. یافته بی چون و چرای من : آن زندگیی ارزش دارد که پی دل رود . آن زندگیی ارزش دارد که عاشق باشی .طوری باید زیست که این دنیای فانی خیلی زودگذر را که لحطه ای بعدش را نمی دانیم چه می خواهد شود - هستیم؟ نیستیم؟
یکماه پیش با ماشین شرکت تصادف کردم و ۱۴ تومان هزینه ورداشت. روز بعدش ماشین دیگر شرکت تو ترافیک وسط میدون انقلاب خاموش شد ! زاپاس ماشین با رینگش رو با باز کردن صندوق عقب بردن! دیروزم که جبغ و فحش و . . امشبم با ماشین امانت فامیل زدم به پراید و پس از جر و بحث با طرف از بس دیگه حوصله پلیس و . حوصله هیچ کس و هیچ چیزو نداشتم سوار شدم و در رفتم! من! آره خودمم!بنده خدا صاحب ماشین که با شکایت طرف ماشینشو بخوابونن و .
تحریمها و راضی به زنده ماندن مردمم کرونای کشنده مردم بی پناه و بی حامی سیل اول سال زله تهران و ترک برداشتن تمام دیوارهای خانه سه سال ساخت بساز بنداز-شریعتی و امشب طوفان.تگرگ و باران وحشتناک خدایا منتظر یک سونامی پودر کننده و با خاک یکسان کننده هستیم بلکم رها شویم آمین
کاسه و ظرفیت ذهن و فکرم در حال سرریز شدن است. خدایا خدایا خدایا. درگیریها و موضوعات شرکت و انتقال خون تمامی ندارد. پرداخت پول رهن خونه گنبد.باز پرداخت پول رهن کرج. کرجی که خدا تومن تعمیر و بازسازی میخواهد برای استفاده و با هزار بدهی و وام خرید شده. اقساط سرسام آور وامها که امان نمیدهد . شهریه مدرسه و کلاسهای ساده دخترا. داروی ماهانه میلیونی. هزینه خورد و خوراک وحشتناک . ده روز دیگه موعد اجارم تموم میشه و خدا میدونه صابخونه چه خوابی خواهد دید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کفسابی زمرددرتهران،کفساب زمرد،سنگسابی